3

نوجوانان سایکت

QUANTEEN

PSIKET

سفر به دنیای کوانتوم

داستان دختری که ناگهان وارد دنیایی عجیب می‌شود و با گربه شرودینگر ملاقات می‌کند. گربه‌ای که اسرار فیزیک کوانتوم را برایش آشکار می‌سازد...

ورود به دنیای ناشناخته

آرتمیس، دختری ۱۶ ساله با ذهنی کنجکاو و عاشق فیزیک، در راه برگشت از مدرسه بود که ناگهان اتفاق عجیبی افتاد. نور مرموز و خیره‌کننده‌ای او را دربر گرفت؛ آن‌قدر شدید که چشم‌هایش را نمی‌توانست باز نگه دارد.
وقتی آرتمیس دوباره به خودش آمد، دیگر خبری از خیابان‌های آشنا و صدای ماشین‌ها نبود... انگار به دنیای دیگری پرت شده بود! گیج و حیران اطراف را نگاه می‌کرد که ناگهان با صحنه‌ای باورنکردنی روبه‌رو شد: یک گربه‌ی سیاه‌ و سفید با چشمانی درخشان، درست مقابلش ایستاده بود و صحبت می‌کرد!
گربه با لحن آرام و عجیبی گفت: «من گربه‌ی شرودینگرم؛ هم زنده‌ام، هم مرده! تو الآن در دنیای کوانتومی هستی... جایی که هیچ‌چیز اون‌طوری نیست که به نظر می‌رسه.»
آرتمیس که هنوز شوکه بود، به‌زحمت پرسید: «من کجام؟ چرا اینجام؟»
گربه لبخندی مرموز زد و گفت: «این دنیا با قوانین خودش کار می‌کنه. قانون‌هایی که با چیزی که تو می‌شناسی خیلی فرق دارن. اگه می‌خوای راه برگشت رو پیدا کنی، باید اون‌ها رو یاد بگیری. نگران نباش، من کنارت هستم و با هم به رازهای پنهان این جهان عجیب سرک می‌کشیم.»
و ماجراجویی آرتمیس در دنیای کوانتومی آغاز می‌‌شود...

"سلام آرتمیس! من گربه شرودینگر هستم."

"آرتمیس در اینجا قوانین دنیای تو کار نمیکنه بیا تا اسرار دنیای کوانتوم رو بهت یاد بدم !"

قبلش لازمه که با قوانین این دنیای جدید آشنا بشی

با اسرار شگفت‌انگیز دنیای کوانتومی آشنا شوید

برهم‌نهی (Superposition)

برهم‌نهی (Superposition)

در دنیای کوانتومی، برخلاف دنیای عادی ما، یک ذره می‌تواند هم‌زمان در چند حالت مختلف وجود داشته‌باشد. این پدیده را «برهم‌نهی» می‌نامند که یکی از اصول بنیادی مکانیک کوانتومی است و بدون آن، ساخت کامپیوتره...

درهم‌تنیدگی (Entanglement)

درهم‌تنیدگی (Entanglement)

درهم‌تنیدگی یکی از شگفت‌انگیزترین پدیده‌های مکانیک کوانتومی است. گاهی دو ذره به‌قدری به هم مرتبط می‌شوند که حتی اگر میلیون‌ها کیلومتر از یکدیگر فاصله داشته‌باشند، تغییر وضعیت یکی از آن‌ها بلافاصله بر ...

اصل عدم قطعیت (Uncertainty)

اصل عدم قطعیت (Uncertainty)

در دنیای کوانتومی، نمی‌توان هم‌زمان موقعیت دقیق یک ذره و سرعت حرکت آن را با دقت کامل دانست. به بیان دیگر، هر چه بیشتر درباره مکان یک ذره بدانیم، اطلاعات ما درباره سرعت آن کمتر خواهد بود و بالعکس. این ...

ادامه داستان را بنویس

تخیل خودت رو به کار بگیر و داستان آرتمیس و گربه شرودینگر رو ادامه بده!

برترین داستان‌های نوجوانان

داستان‌هایی که شما برای ما فرستاده‌اید را بخوانید

آرمین حسینی

زمان بازگشت فرا رسیده بود. آرتمیس کنار گربه شرودینگر ایستاده بود. گربه گفت: «آنچه آموختید را فراموش نکنید. دنیای کوانتوم همیشه با شماست.» آرتمیس پرسید: «آیا دوباره می‌تونیم برگردیم؟» گربه لبخند زد: «هر وقت آماده درک عمیق‌تر باشید.» با روشنایی ناگهانی، آرتمیس خود را در اتاقش یافت. اما حالا همه چیز متفاوت به نظر می‌رسید. او می‌دانست که این پایان نیست، بلکه آغاز سفری جدید است.

نیما صالحی

آرتمیس با گربه‌ی شرودینگر به فضای عجیبی رسید؛ جایی که بی‌شمار مسیر پیش رویش باز می‌شد. گربه گفت: «تا زمانی که انتخاب نکنی، همه‌ی این مسیرها واقعی‌ان. تو در حالت برهم‌نهی هستی.» آرتمیس فهمید که مثل یک ذره‌ی کوانتومی، تا وقتی تصمیم نگیرد، آینده‌اش هنوز شکل نگرفته است. او ابتدا مردد بود، اما کم‌کم درک کرد که تنها راه خروج، انتخاب یکی از حالت‌هاست. با تمرکز بر احساس درونی‌اش، یکی از مسیرها را انتخاب کرد. همان لحظه، نور شدیدی اطرافش را گرفت و دیگر مسیرها محو شدند. وقتی چشم‌هایش را باز کرد، دوباره در پیاده‌رو مدرسه بود. همه‌چیز مثل قبل به‌نظر می‌رسید، اما خودش دیگر مثل قبل نبود. او حالا می‌دانست که در دل واقعیت، همیشه احتمال‌های پنهانی وجود دارد—و این انتخاب ماست که یکی از آن‌ها را واقعی می‌کند.

محمد جوادی

`آرتمیس به دروازه‌ای درخشان رسید؛ جایی که گربه گفت: «برای عبور، باید انتخاب کنی: یا بدانی کجایی، یا بدانی به کجا می‌روی.» او فهمید که نمی‌تواند هم‌زمان مکان و سرعتش را بداند؛ باید یکی را رها کند. برای لحظه‌ای مردد ماند؛ اگر اشتباه می‌کرد، شاید در این دنیا گم می‌شد. اما دانست که اعتماد به حس درونی‌اش، تنها راه ممکن است. چشم‌هایش را بست و به مقصد فکر کرد، بدون وسواس در جزئیات. در ذهنش، صدای مادرش و بوی خانه را تجسم کرد. نوری آرام اطرافش را گرفت و حس کرد در حال حرکت است. نمی‌دانست از کجا آمده، اما مطمئن بود راه را درست رفته. وقتی چشم باز کرد، روی نیمکت کنار مدرسه نشسته بود. همه‌چیز مثل قبل بود، اما خودش دیگر مثل قبل نبود. او حالا می‌دانست همیشه نمی‌شود همه‌چیز را دقیق دانست.`

فاطمه نوری

آرتمیس به جایی رسید که صداها و نورها از همه‌سو می‌آمدند. ناگهان صدایی آشنا شنید، اما گربه هنوز کنار او بود. گربه گفت: «اون صدای همزادم بود؛ ما درهم‌تنیده‌ایم.» آرتمیس با تعجب پرسید: «یعنی مثل دو ذره‌ی کوانتومی؟» گربه لبخند زد: «دقیقاً. وقتی یکی تغییر کنه، اون یکی هم هم‌زمان تغییر می‌کنه.» آرتمیس فهمید شاید خودش هم با دنیای واقعی هنوز پیوندی دارد. چشمانش را بست و به آخرین لحظه‌ای فکر کرد که کنار خانواده‌اش بود. ناگهان نوری گرم درونش روشن شد، مثل جرقه‌ای از امید. گربه گفت: «اینه قدرت درهم‌تنیدگی. بهش ایمان بیار.» همه‌چیز تاریک شد و سکوت عجیبی فضا را پر کرد. وقتی چشم باز کرد، دوباره در خیابان آشنا بود. اما حالا، با رازی در دل که فقط خودش از آن خبر داشت.

علی کریمی

آرتمیس با راهنمایی گربه‌ی شرودینگر وارد دنیایی شد که هر لحظه‌اش ترکیبی از احتمال و انتخاب بود. آسمان مانند موجی متغیر می‌رقصید و مسیرها دائم تغییر شکل می‌دادند. گربه گفت: «تو تنها زمانی می‌تونی برگردی که یکی از حالت‌ها رو انتخاب کنی. نمی‌تونی همه‌چیز رو با هم بدونی.» آرتمیس فهمید که این دنیا بازتاب اصل برهم‌نهی و عدم قطعیت است؛ جایی که هر تصمیم، واقعیتی تازه خلق می‌کند. پس از عبور از فضایی پر از ذرات نورانی، به نقطه‌ای رسید که احساس کرد در میانه‌ی همه‌ی حالت‌های ممکن ایستاده است. با شواهد دور‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و اطرافش یکی از مسیرها را انتخاب کرد نه بر اساس قطعیت، بلکه با اعتماد. نوری خیره‌کننده اطرافش را دربر گرفت. وقتی چشم‌هایش را باز کرد، خودش را در خیابان آشنای مسیر مدرسه دید. اما حالا، واقعیت برایش چیزی فراتر از آن‌چه همیشه می‌شناخت، معنا داشت.

سارا محمدی

دیوار بلندی مقابل آرتمیس قد علم کرده بود. با ناامیدی پرسید «چطور می‌تونم از این رد بشم؟». گربه شرودینگر چشمکی زد: «با تونل زنی کوانتومی!» آرتمیس سردرگم نگاه کرد. گربه توضیح داد: «در دنیای کوانتوم، حتی اگر انرژی کافی نداشته باشی، احتمال عبور وجود دارد. فقط باید باور کنی.» آرتمیس چشم‌هایش را بست و با تمام وجود به عبور فکر کرد. ناگهان احساس کرد بدنش سبک می‌شود، انگار به میلیون‌ها ذره ریز تبدیل شده. وقتی چشم باز کرد، آن طرف دیوار بود! مریم که این صحنه را دیده بود، با هیجان دست زد.

امیرحسین رضایی

دو ذره نورانی در فضا می‌رقصیدند، هر حرکت یکی بلافاصله در دیگری منعکس می‌شد. آرتمیس با شگفتی تماشا می‌کرد. گربه توضیح داد: «این درهم‌تنیدگی است. وقتی دو ذره به هم متصل می‌شوند، فاصله معنایی ندارد.» آرتمیس دستش را دراز کرد تا یکی از ذرات را لمس کند، اما گربه سریع مانع شد: «صبر کن! اگر یکی را لمس کنی، هر دو تغییر خواهند کرد.» در همین لحظه، صدایی از دوردست شنیده شد. دختری به نام مریم که او هم مثل آرتمیس به این دنیا آمده بود، ظاهر شد. جالب اینجا بود که هر فکری آرتمیس می‌کرد، مریم همزمان همان را می‌گفت! گربه با خنده گفت: «به نظر می‌رسد شما دو نفر هم درهم‌تنیده شده‌اید!»

زهرا احمدی

آرتمیس با تعجب به گربه‌ای خیره شد که همزمان هم بود و هم نبود. گربه با لبخندی مرموز گفت: «خوش آمدی به دنیای کوانتوم، جایی که همه چیز ممکن است!» آرتمیس که هنوز گیج بود، پرسید: «چطور می‌تونی همزمان هم زنده باشی هم مرده؟» گربه خندید و پاسخ داد: «این راز برهم‌نهی است. در دنیای ما، تا زمانی که کسی مشاهده نکند، همه حالت‌ها ممکن هستند.» ناگهان فضای اطراف شروع به تغییر کرد و آرتمیس خود را در آزمایشگاهی عجیب یافت. دیوارها از نور ساخته شده بودند و معادلات ریاضی در هوا شناور بودند. گربه ادامه داد: «حالا وقت آن است که اولین درس کوانتوم را یاد بگیری. آماده‌ای؟» آرتمیس با هیجان سر تکان داد، ندانسته که این آغاز ماجراجویی شگفت‌انگیزی است که زندگی‌اش را برای همیشه تغییر خواهد داد.

بازدید از مدرسه سایکت

مدرسه علم و فناوری کوانتوم سایکت با افتخار از مسئولین محترم مدارس و موسسات آموزشی دعوت می‌کند تا از فضای نوآورانه و امکانات آموزشی ما بازدید نمایند.

بازدید گروهی

در حال حاضر امکان بازدید فقط به صورت گروهی فراهم است

چهارشنبه‌ها

زمان بازدید: هر چهارشنبه از ساعت ۱۰ تا ۱۲

مسئولین مدارس

ویژه مدیران و معاونین موسسات آموزشی

انتخاب زمان بازدید

دی ۱۴۰۴

ش
ی
د
س
چ
پ
ج
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۷
۸
۹
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶
۱۷
۱۸
۱۹
۲۰
۲۱
۲۲
۲۳
۲۴
۲۵
۲۶
۲۷
۲۸
۲۹
۳۰

بخش سرگرمی و آموزش

تجربه یادگیری تعاملی با بازی‌های کوانتومی و ویدیوهای آموزشی

کیو گیم جدید

آوانما ویژه

کلیک کنید برای تماشای کامل

07:42
۱.۲k بازدید
23 شهریور 1404

آوانمای نوجوانان